فردا 25 شهریور

ساخت وبلاگ
نمیدونم قبلا چقدر از محیط اسیدیِ بخشم واستون گفتم  ولی من‌ تو بخشی کار میکنم با همکارانی گندتر از گنداب! هر کدوم واسه خودشون یه سم خالصن! دو سه نفر تو این جمع قابل اعتماد و دوست داشتنی هستن که مشخصا رابطه منم با اونا بهتر'>بهتره ... یکیشون بی نظیره ، بهتر از برگ درخت، بهتر از آب روان! (فوق دوست داشتنیه ،اصن نمیتونم بگم چ جوریه ، یه خانوم متولد ۵۳ عه که یه دختر ۲۲ ساله داره واسه من هم همکاره ،‌ هم دوسته، هم همصحبته و هم مادره :) وجه مشترک و وجه آشنایی ما با هم در کتاب خوندن بود!  از کتابایی که خوندیم واسه هم میگفتیم  و یه بار منو برد به یه کتابفروشی خیلی خیلی خاص با کلی کتاب نایاب و کمیاب طرفهای انقلاب ... یه بار تو شیفت حالم فوق العاده بد بود  بد ها ... یه چیز باور نکردنی ( ماجرا واسه قبل از مشهد رفتنمه) خیلی گریه کردم  هی ازم پرسید چی شده من فقط اشک ریختم  هی گفت تعریف کن من فقط گریه کردم  آخرسر گفتم بذار امروز فقط همکار باشیم نه دوست و همصحبت بذار امروز حریم همکاری'>همکاری اجازه نده من هرچی تو دلمه رو بریزم بیرون ... خلاصه از اون اصرار و از من انکار  آخرسر یه حرفی بهم زد که هیییییچ بهونه ای برای گریه و زاری واسم نذاشت ... گفت :  تو که نمیگی چی شده  ولی من دو تا راه برات دارم  اگه اشتباه کردی ، توبه کن ، خدا توابین رو دوست داره ( إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ) اگه هم فکر میکنی مشکلی داری که فعلا کاری از دستت برنمیاد ، هیچ کاری نکن صبر کن ، هیچ کاری نکردن بهتر از کار اشتباه کردنه و یادت باشه خدا صابرین رو هم دوست داره ( وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ) دیگه با این‌حرفش من دهنم بسته شد  اشک چشمم تموم شد  فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 4:37

بله اینجوریاس  امروز قرار بود برم بیمارستانِ کارهای پایان نامه ... ولی برنامه عوض شد! رفتم جای دیگه :)  کجا ؟ خب چون پرایوسیِ لازم رو ندارم نمیگم فقط میگم اگه یکی مثلا ۲ سال پیش به من میگفت ۲ سال آینده قراره این کارا رو بکنی من احتمالا با پشت دست میزدم تو دهنش و میگفتم برووووو بابا چرت و پرت نگو  ولی خب  دنیاس دیگه آدمیزاده دیگه تغییر میکنه ، عوض میشه ، بهتر میشه ، و به تکامل میرسه ... همیشه همین بوده ولی خب یه وقتایی یادمون میره :) تجربه این ۲۷ سال زندگی بهم نشون داد که هر وقت گفتم من عمرا اگه فلان‌کارو بکنم دقیقا همون کاره رو به طرز باورنکردنیی _ حتی با اشتیاق خودم! _ انجامش دادم :/ (‌اینجوری نمیشه ، باید برم‌ یه خونه جدید بسازم ، اینجا برای نوشتن هرررر چیزی راحت نیستم) فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 4:37

اصولا آدمِ نگا کردنِ فیلم و سریال نیستم ولی این سریالهای شبکه نمایش خانگی رو واسه مامانم دانلود میکنم به ندرت موقعی ک داره نگا میکنه منم همراهیش میکنم ولی با بی میلی، ۱۰۰ بار وسطش پا میشم میرم دستشویی، چایی میخورم، گوشیمو چک میکنم، اصن پامیشم میرم تو اتاق دراز میکشم و خلاصه ک ...  از بین این فیلمای _ بعضا مزخرف _ الان یکیشونو با عشق و وجد دنبال میکنم : "مرداب" مخصوصا از اون قسمتش که ایرج کشته شد ...  و آهنگِ دلبرِ آخرشم شده تم این روزام ؛ سرچ کنید : رضا صادقی_مرداب پ.ن: آقا ایرج زنده ست :) . فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 4:37